دسته بندي | روانشناسي و روانپزشكي |
بازديد ها | 1 |
فرمت فايل | doc |
حجم فايل | 73 كيلو بايت |
تعداد صفحات فايل | 94 |


كجا و چه وقت نميآموزيم؟
نظر به اينكه همه ما موجوداتي يگانه و منحصر بفرديم، ضعيفترين موضع يادگيري در هر يك از ما متفاوت است. براي مثال بعضي افراد صبحها، برخي در آخر شب و شماريبدون صرف چند گالن قهوه نميتوانند با سيستم يادگيري ذهن ارتباط موثري برقرار كنند. همچنين بسيارند كساني كه در محيط خشك و محدود كلاس نميتوانند ذهن را براي يادگيري متمركز كنند؛ زيرا كلاس درس تصوير بزرگ و ناهنجاري از مدرسهرا بر ذهن آنان تحميل ميكند. ماحصل كلام آنكه، ذهن شما در مكانها و اوقات خاصي در بدترين موضع يادگيري قرار ميگيرد. قبل از هر چيز بهتر است به عوامل موثردر اينزمينه اشاره كرده و آنگاه تدابيري را براي ريشه كن كردن آنها بينديشيم.
براي مثال من ميدانم كه پس از صرف غذاي فراوان و مفصل نميتوان مطالب را خوب به خاطر سپارم. احساس سنگيني، سستي و رخوت وجودم را فرا گرفته و مدام چرت ميزنم. همچنين ميدانم كه اگر براي مدت طولاني در جايي بنشينم از راندمان يادگيري من به شدت كاسته ميشود. از اين رو هر ده يا بيست دقيقهاي از جاي خود برخاسته و به اين سو و آن سو حركت ميكنم. همچنين ميدانم كه اگر به مدت زيادي به صفحه كامپيوتر نگاه كنم، چشمانم خسته ميشوند، به همين دليل گاه به طور عمد به سويي ديگر نگريسته و توانايي بينايي خود را قوت ميبخشم. مثالهاي فوق مربوط به نامطلوبترين شرايط پردازش اطلاعات در ذهن من است. حال شما بگوييد كه فرآيند يادگيري ذهنتان در چه شرايطي به حداقل ممكن كاهش مييابد.
مكانها و اشياء
يكي از مراجعينم روزي با نوميدي گفت كه از آموختن زبان فرانسه عاجز است. او فرد با استعدادي بود و از حل و فصل مسائل شاق و دشوار به خوبي بر ميآمد. بنابراين عدم يادگيري او ناشي از ضعف هوش و استعداد نبود. ما پس از كند و كاو فراوان دريافتيم كه ذهن او روزهاي سخت درس و مدرسه را با بوي گچ پيوند داده است. در نتيجه بعدها هرگاه بوي گچ به مشامش ميرسيد، روزهاي شاق مدرسه در ذهنشتداعي ميشد و در نتيجه سيستم يادگيري ذهنش، مسدود ميگرديد. او تصاوير كاملا متفاوتياز محيط كار و كلاس درسبر ذهن داشت. مقايسه اين تصاوير نمايانگر آن بود كه وقتي او به كارش ميانديشد و خاطرههاي فوق العاده دلپذيري را به خاطر ميآورد، تصاوير بزرگ، روشن، رنگي و پر احساسي از او در ديدگان مغزش نمايان ميشود، اما هرگاه ذهنش متوجه كلاس درس ميگردد. تصاوير سياه و سفيد و چروكيده او در مقياسي بسيار كوچكتر از همكلاسيهايش، بر ذهنش نقش ميبندد. او به توصيه من تصاوير بزرگ، رنگي و پر احساس كارش را با تصاوير كلاس درس فرانسه درهم آميخت. به اين ترتيب اين احساس ناگوار جايش را به احساس مطلوبي كه اودر محيط كارش از آن برخوردار بود، داد. او نخست از نقش مزاحم و مداخلهگر تصاوير ذهني منفي بي خبر بود؛ اما پس از آنكه پاسخ معضل خود را يافت و دانست يادگيري حالتي ذهني است، دستورهاي لازم را به ذهن سپرد و سيستم يادگيري بي تلاش خود را از آشفتگي رهانيد.