دسته بندي | ادبيات |
بازديد ها | 3 |
فرمت فايل | doc |
حجم فايل | 22 كيلو بايت |
تعداد صفحات فايل | 16 |


تفسير ابياتي از مثنوي راجع به آب
رديف ۵۷۸ و ۵۷۹
آب حيوان از كجا خواهي تو يافت؟
موج دريا را كجا خواهي شكافت؟
موج خاكي، و هم و فهم و فكر ماست
موج آبي محو و سكر است و فنا ست
تا در اين سكري، از آن سكري تو دور
تا از اين مستي، از آن جامي تو كور
گفت و گوي، ظاهر امد چون غبار
مدتي خاموش خو كن، هوشدار
موج خاكي را مربوط به امور مادي مي داند كه ناشي از زندگي اين جهاني است وليكن موج آبي را از تأثير پروردگار مي داند كه اشاره به غيب است.
به عبارت ديگر، هر يك از احوال نفس را حجاب حالت ديگر مي داند. بدين گونه كه نفس در آن واحد نمي تواند هم در احوال مادي و هم در حالت ملكوتي قرار گيرد زيرا زماني كه مشغول امور ظاهري است از باطن غافل است و تا وقتي كه مست وهم و فكر باشد از احوال قلبي دور مي شود.
بنابراين منطق، سالك در حال مراقبه بايد به كلي متوجه دل و سر خود باشد و چشم و گوش ظاهر را بر روي هر فكر ديگري فروبندد و حواس خود را آزاد بگذارد تا معاني غيبي را در آرامش كامل دريابد.
رديف ۶۹۰ تا ۶۹۳
منبسط بوديم و يك جوهر همه
بي سرو پا بديم آن سر همه
چون به صورت آمد آن نور سره
شد عدد چون سايه هاي كنگره
كنگره ويران كنيد از منجنيق
تا رود فرق از ميان اين فريق
مولانا، در بيان وحدت وجود سخن گفته است. بدين شكل كه؛ ما، همه از يك جوهر بوديم، گسترده در سراسر هستي. در آن عالم سروپا و آغاز و انجام و يا هيچ گونه حد و مرز و جدائي و دوگانگي وجود نداشت. اين گهر منبسط مانند آفتاب به همه جا تابيده بود و در آن گره و ناصافي و ناخالصي نبود چون آب، زلال و شفاف بود وليكن اين نور سره (خالص) زماني كه به عالم صورت ظاهر شد و