دسته بندي | روانشناسي و روانپزشكي |
بازديد ها | 1 |
فرمت فايل | doc |
حجم فايل | 22 كيلو بايت |
تعداد صفحات فايل | 8 |


اسطوره ها و روانشناسي يونگ بر اين باورند كه انسان ازلي، نر- ماده يعني دو (Hermaphrodite ) بوده است. چنانكه افلاطون در رسالهي ظيافت(Symposium) ميگويد:
خدايان نخست انسان را به صورت كرهاي آفريدند كه دو جنسيت داشت. پس آن را به دو نيم كردند بطوريكه هر نيمهي زني از نيمهي مردش جدا افتاد ، از اين روست كه هر انساني به دنبال نيمهي گمشدهي خود سرگردان است و چون به زني يا مردي بر ميخورد ، ميپندارد كه نيمهي گمشدهي اوست.( در حاليكه نيمه گمشده هر انسان درون خود اوست كه متاسفانه به بيرون فرافكن ميكند)
نيكلاس برايف(اگر درست نوشته باشم) معتقد است: انسان نه تنها موجودي جنسي بلكه دوجنسي است و مردي كه با خصوصيات زنانه ناخودآگاهش در ارتباط نباشد(حوا) موجوديست آبستره و توسط كيهان اداره و تسخير ناخودآگاه و رباط گونه ميشود .
زني هم كه با مرد درونش درارتباط نباشد، زنيست بيشخصيت، بيهويت و بدون هدف و انگيزه.
در اسطورههاي ايران باستان هم مرد و زن (مشي و مشيانه) هر دو ريشهي يك گياه ريواس بودند كه اين ريشه چون روييد و از زمين بيرون آمد به دو ساقهي همانند تقسيم گرديد.پس يكي نماد مرد (مشي ) وديگري نماد زن (مشيانه ) شد .